ترجیع بند ازقصر قیصر تا آسمان عترت ، محسن اسلامی

سروده ی شاعر گرامی : 

        آقای محسن اسلامی (پویا)_ اصفهان

 

🔹ترجیع بند ازقصر قیصر تا آسمان عترت🔹 

 

تقدیم به ساحت فروزان فر 

حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها

 

گفت ای مادر راز برخیز

ای ملیکای اعجازبرخیز 

 

گفت درخواب بااو که امشب 

بال بگشا به پرواز برخیز 

 

آمدم تاتورابرگزینم

ای عروس شب ناز برخیز 

 

خفته در روم در بسته تاکی؟

مثل ماه فلک باز برخیز 

 

جام وصلت به دست رسول است

با مسیحای اعجاز برخیز 

 

پیش پای قدمهای مریم

دخترعشق پرداز برخیز 

 

دست در دست اعجاز بگذار

سروِ درسایه ی راز برخیز 

 

سینه آماده کن نور جاری ایست

آتش از سینه ی طور جاری است 

 

******

 

ای درخت گهر بار امید

سایه سار تو گلزار امید 

 

روی هر برگ تو ایم عشق است

چیست برشاخه ات ؟ بار امید 

 

سینه های پُر از آیه ی یاس

شدازین وصل سرشار امید 

 

بانگ حق می نوازد لب نی

دائم از نای نیزار امید 

 

زیر هر سقفِ دل می تراود

چلچراغی ازانوار امید 

 

حلقه ی سبز (اثنی عشر)  را

دستهایت میاندار امید 

 

باحضورتو با ذکر (والعصر)

می سراید سپیدار امید 

 

(مادر پاک باران) توئی تو

مادر صبح دیدار امید 

 

رازی از غیب مشهود داری

مُهری از مِهرِ موعود داری 

 

*****

 

گل در آغوش سبز چمن باز

دکمه واکرد از پیرهن باز 

 

می گشاید بروی گل سرخ

باغ . آغوشی از نسترن باز 

 

جشن آواز گلبرگ و باد است

روی تن پوش دشت و دمن باز 

 

می کند رقص در برکه خورشید

تابشوید غباری زتن باز 

 

(دختر روم) در گوش تاریخ

می کند باب سحر سخن باز 

 

می تراود زدل هرچه شعراست

امشب از شوق . درذوق من باز 

 

صدبهاران لب غنچه خندید

تاکه شد باغِ (حُسنِ حَسَن ) باز 

 

نوعروسی که از نور آمد 

نورِ در نور مستور آمد 

 

*****

 

گل به خواب بهاران بر آمد

(مادر پاک باران) بر آمد 

 

برگلوی عطشناک انسان

نغمه ی جویباران برآمد 

 

شمعی از (نسل شمعون) بر افروخت

در شب حق تباران بر آمد 

 

مقدم سبز ( خَیرُ الاِما ) را

عشق . ازشوق خندان برآمد 

 

خانه ی (هادی) از نور لبریز

نوعروسش به ایوان برآمد 

 

چون نسیمی که می پیچد از عشق

از سر چشمه ساران بر آمد 

 

یا گل نقره ای رنگِ مهتاب

در شب شب شکاران برآمد 

 

روشنی را بیا میهمان کن

هرچه می خواهی ای عشق . آن کن 

 

******

 

شد به دیدارت ای تا خدا سبز

عشق تامرز بی انتها سبز 

 

رفتی از باور عشق تا عشق

یعنی از خانه ی سبز تاسبز 

 

هرکجا میدود چشم سبز است

شد عبورت مگر تا کجا سبز ؟ 

 

سرخ شد چهره ی باغ از شوق

تاشد آن قامت حق نما سبز 

 

با پرند سپیدار (نرگس)

بست پیمان دیرینه باسبز 

 

تا ابد عطر شیرین این عشق

مانده در یاد هر آشنا سبز 

 

شد به گرمای خورشید مهرش

عشق در جان اهل ولا سبز 

 

عطر (نرگس) که در باغ جاری است

ازتو زیباترین یادگاری است 

 

******

 

ای فراتر از اعجاز نرگس

چشمت آیینه ی راز نرگس 

 

دست خورشید عقد پرن را

می کند پیش تو باز نرگس 

 

می کند باغ سبزینه هارا

درنگاه تو ابراز نرگس 

 

ناز کن مثل شبنم که پَر زد

پشتِ آبادی ناز نرگس 

 

ای گلو بند باغ غزل پوش

شعر دیوان ایجاز نرگس 

 

نرد بام (ولایت) تورا بُرد 

تا بلندای پرواز نرگس 

 

(زُهره )می خواند از کوچه ی (شور)

در مدیح تو آواز نرگس 

 

ای تو زیبا ترین آیه ی صبح

(همسرِ نور) و همسایه ی صبح 

 

*****

 

نور از ساغر تاک رویید

عشق از نبض ادارک روئید 

 

عطر (موعود) پیچید در دشت

لاله از سینه ی خاک روئید 

 

ماه در آسمان سحرگاه

ازگریبان صدچاک رویید 

 

روی آئینه ی روشن ذهن

شور شعر فرحناک روئید 

 

بال خورشیدی آسمان سیر

در فراسوی افلاک روئید 

 

چشم از چشمه ی نور جوشید

پاک از دامن پاک رویید 

 

ذکر تسبیح نورانی عشق

بر لبِ نسل (لولاک) روئید 

 

بال در بال . پرواز گل کرد

باغ در باغ آواز گل کرد 

 

*****

 

ای درخشان تر از روی مهتاب

عطر پیچیده در کوی مهتاب 

 

آمدی چون گل از شهر خورشید

میروی تافراسوی مهتاب 

 

بسکه پیوند بانور داری

هستی آئینه ی روی مهتاب 

 

کیستی ای سراپای خورشید؟

ای رخت باغ مینوی مهتاب 

 

ای رها در نسیم نگاهت

زلف زیبای بانوی مهتاب 

 

خواب آرام دریای چشمت

موج پرواز گیسوی مهتاب 

 

آفتابی ترین خنده ی نور

خنده ی صبح تابنده ی نور

 

*****

 

باب کن شهر آئینه هارا

سبز چون شنبه آدینه هارا 

 

دست اعجاز را عیسوی کن

عافیت پوش کن سینه هارا 

 

ای تو موعود عشق و عطوفت

ازدل ما ببر کینه هارا 

 

کیمیای نفس را برآور

گوهری کن سفالینه هارا 

 

بازکن روبه صبح ستایش

چشم سهراب و تهمینه هارا 

 

چارده قرن پرواز کردم

رد شدم دام ها . چینه هارا 

 

تارسیدم ببام تو امروز

زنده کن یاد دیرینه هارا 

 

سبز در سبز  برما  گذر کن

تابهاری شوم یک نظر کن

 

****

باز ماراتومهمان کن امشب

روح را غرق احسان کن امشب 

 

مثل نبض دل ای فرصت عشق

خانه درکوچه ی جان کن امشب 

 

ای نگاهت مسیحای اعجاز

درد مارا تودرمان کن امشب 

 

در کلاف دل افتاده صد بغض

مشکلش را تو آسان کن امشب 

 

ای فراتر زفیض بهاران

روح مارا گل افشان کن امشب 

 

ای صدای خدا بار دیگر 

خانه در خاک انسان کن امشب 

 

چون حدیث سحر از فروغت

خاک را نور باران کن امشب 

 

سینه چون مُشت هستی فشرده است

دل بنام عزیزت سپرده است

 

******

 

شعرم اعجاز شد بار دیگر

ساز دل ساز شد باردیگر 

 

شعر . بانام پاک تو گل کرد

قفل دل باز شد بار دیگر 

 

شعر شعرائی ام گشت پویا

باتودمساز شد بار دیگر 

 

روح آشفته ی خاطر من

خلوت راز شد بار دیگر 

 

بانگاه تو معراجی از نور

در دل آغاز شد بار دیگر 

 

آمدی و نشستی به چشمم

وقت پرواز شد بار دیگر 

 

باتو پرواز عین رهائی است

شوری از جذبه ی کبریائی است 

 

******

 

ای شده باغمت آشنا اشک

مانوشتیم نام تورا اشک 

 

نام پاکت عجب معجزی داشت

شعرمن شد بنام شما اشک 

 

شعرِ باران شد و ذکرِ شاعر

(عطرِ نرگس) شد و (سامرا ) اشک 

 

شعر سرشار از عطر لبخند

شاعراما زسر تا بپا  اشک 

 

سینه در سینه دلهای ما شوق

چشمه در چشمه چشمان ما اشک 

 

آفرین آفرین آفرین   دل

مرحبا مرحبا مرحبا   اشک 

 

آخرین ماه خورشید منظر 

بر جمال تو (الله و اکبر) 

 

محسن اسلامی(پویا)

اصفهان بهمن ماه ۱۴۰۱